سفارش تبلیغ
صبا ویژن
قالب وبلاگ

زندگی ریحانه
 

هو الشهید

سلام  

با اجازه ی وبلاگی که شعر رو از اوجا برداشتم .

 http://asholashim.persianblog.ir/1390/9/

ترا در بیکران دنیای تنهایت ، رهایت من نخوام کرد

منم زیبا

که زیبا بنده ام را دوست میدارم
تو بگشا گوش دل، پروردگارت با تو میگوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان
رهایت من نخواهم کرد
رها کن غیر من را، آشتی کن با خدای خود
تو غیر از من چه میجویی؟
تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟
تو راه بندگی طی کن عزیزا، من خدایی خوب میدانم
تو دعوت کن مرا با خود به اشکی . یا خدایی، میهمانم کن
که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم
طلب کن خالق خود را.  بجو مارا،  تو خواهی یافت
که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو که
وصل عاشق و معشوق هم،  آهسته میگویم، خدایی، عالمی دارد
تویی زیباتر از خورشید زیبایم. تویی والاترین مهمان دنیایم.
که دنیا بی تو چیزی چون تورا کم داشت
وقتی تو را من آفریدم، بر خودم احسنت میگفتم
مگر آیا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟
هزاران توبه ات را گرچه بشکستی، ببینم من تورا از درگهم راندم؟
که میترساندت از من؟  رها کن آن خدای دور
آن نامهربان معبود، آن مخلوق خود را.
این منم پروردگار مهربانت. خالقت. اینک صدایم کن مرابا قطره اشکی
به پیش آور دو دست خالی خود را. با زبان بسته ات کاری ندارم
لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم
غریب این زمین خاکی ام. آیا عزیزم حاجتی داری؟
بگو، جزمن کس دیگر نمیفهمد. به نجوایی صدایم کن. بدان آغوش من باز است
قسم بر عاشقان پاک با ایمان
قسم بر اسبهای خسته در میدان
تو را در بهترین اوقات آوردم
قسم بر عصر روشن ، تکیه کن بر من
قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور
قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد
برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با تو
تمام گامهای مانده اش با من
تو بگشا گوش دل، پروردگارت با تو میگوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان، رهایت من نخواهم کرد

سهراب سپهری


[ شنبه 91/5/21 ] [ 2:6 عصر ] [ ریحانه بانو ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

چهار سال پیش ، خدای بزرگم دلیل عشقی عمیق شد و ازدواج کردیم تا بهترین یار هم باشیم در عبادتش ... اما حیف و صد حیف که روزمره گی ها و روز مرگی ها ما را در خود غرق کرد و هر روز اندکی از حضورش در زندگیمان رنگ باخت ... و چه می ماند از زندگی که حضور خدا در آن کمرنگ شده باشد و شیطان نم نمک رخنه کرده باشد ؟ جز خیانت و درد ؟ ..... هر چند دیر است .از طناب کلفت زندگانی ام فقط چند تار نازک مانده ولی فهمیده ام که چه در این زندگی و چه در غیر آن خدا را که نداشته باشم هیچ ندارم .... و می خواهم به جنگ شیطان بروم . می خواهم طنابی نو ببافم ... و اینجا روز نگار جنگ است ...
موضوعات وب
آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 7
بازدید دیروز: 0
کل بازدیدها: 5729